هجیر تشکری
۱_ در سال ۱۹۸۹ در اوج و موج اعتراضات در میدان صلح جاودانی (تیانآنمین) پکن، دانشجوی جوان کوچکاندامی با یک قوطی کنسرو در دست، یکه و تنها در برابر تانکهای غولآسا میایستد و شجاعانه میکوشد با ایثار و نثار جان و تن خویش از پیشروی تانکها جلوگیری کند. تانکها به چپ و راست میپیچند تا از او رد شوند امّا او نیز در برابر آنان میایستد. تانکها در صدد تخریب و ویرانی بودند. “تصویر چنان قویست که همهی ادراکهای دیگر را محو میکند.” روشنفکر در سال ۹۴ چنین موقعیتی داشت. تنها و استوار، با شجاعت و نیرویی برآمده از معنویتی عمیق و دستهایی پاک و شکوهی تاریخی در برابر رقبا و رفقا ایستاد.
۲_ در جمهوری دموکراتیک آلمان سابق امکان نداشت که یک شخص واحد سه ویژگی را یک جا داشته باشد. اعتقاد راسخ (باور به ایدئولوژی رسمی)؛ هوش و صداقت. اگر ایمان داشتی و باهوش بودی، نمیتوانستی صادق باشی؛ اگر باهوش و صادق بودی، نمیتوانستی مومن باشی؛ اگر مومن و صادق بودی، نمیتوانستی باهوش باشی. روشنفکر هر سه را دارد. او انسانی با ایمان، با هوش و صادق است. همین خصائص ستونهای معد و زمینهی مستعد او در خدمت به مردم خواهند بود. (با در نظرداشتِ مختصاتِ ایرانِ کنونی)
۳_ روشنفکر در سیاست نرمخوست نه ستیزهجو. در اقتصاد، ترک رذائل مادی و کسب فضائل معنوی مانیفست او بوده است. در روابط اجتماعی نالههای دردآلود انسانی که آرامش جاودانی خدایگان کاغذین را به هم نمیریزد، چنان درد را در رگان و حسرت را در استخوان او مینشاند که آدمی را امیّدوار میکند به اینکه هنوز معنویت و نوعدوستی در این سرزمین نمرده است. او همچنین فاقد عقدههای تاریخیست. روشنفکر نه دلنگران سنت است؛ نه دلنگران تجدد؛ نه دلنگران تمدن؛ نه دلنگران فرهنگ و نه دلنگران هیچ امر انتزاعی دیگری. او فقط دلنگران انسانهای گوشت و خونداریست که میآیند، رنج میبرند، درد میکشند و میروند. لذا برای او، تنها کاستن از این درد و رنجهای انسانیست که اولویت و اولیت دارد، و لاغیر. او همچنین نمیپذیرد که قومی در حشمت و جاه بسوزند و قومی در حسرت و آه. در رفتارهای او علیالاغلب “ابلیس پرتلبیس” (به تعبیر نجمالدین رازی در مرصاد العباد) شرمسار است. وقار شخصیتی و آراستگی روحی او چونان قدمت یک بنای تاریخی باشکوه است. روشنفکر به قدر قطرات باران دوستداشتنیست. به اندازهی درختان بلوط باطراوت است و چونان رنگینکمانِ پس از باران، آرامشبخش. در فلسفهی اخلاق، تواضع عصاره و چکیدهی فضائل اخلاقی قلمداد میشود. او سیاستورزی به غایت متواضع است. به نظر میرسد این فضلیت، در برهوت ابتذال سیاستِ این حوزه، کیمیایی باشد که در آینده مخالفان او را نیز به حمایت از وی متقاعد کند. صد البتّه: تواضع ز گردنفرازان نکوست…. روشنفکر همچنین از شبیهترین افراد به خود است: انسانی بدون روتوش و روپوش؛ و این شباهت، گمشدهی ایران ما در عصر مدرن است.
۴_ کسانی که فهم درست و دقیقی از تحولات اجتماعی دارند، میدانند که روشنفکر افق تازهای برای ماست. او نماد گفتمانیست که نظم منفعتطلبانه و روابط مسلط را به چالش کشیده است و همزمان نمایندهی جنبش پاکدستان (clean hands) است. لذا، سیاستورزی او نه بر مبنای انگیزههای اقتصادی و مادی و… بلکه بر بنیاد انگیزههای انسانی استوار است. او سیاستورزیست که در “قالب مفهومی” (Conceptual Matrix) سیاست اخلاقی به امر سیاسی میپردازد و ارادهی او معطوف به اخلاق است. امروز ایشان برخوردار از یک سازمان بزرگ اجتماعیست؛ سازمانی که در منظومهی تاریخی بویراحمد کمنظیر است. صورتبندی این بدیل مردمی زیباترین وجه نظم سیاسی دموکراتیک است؛ چرا که نیمی از حامیان او را محرومترین، شریفترین و زحمتکشترین لایههای اجتماعی شکل میدهند. از منظر روشنفکر، قومیت مترادف با قیمومیت نیست. او قومیت را اتکا به تاریخ و فرهنگ بومی میداند نه اکتفا به یک قبیله و نه هجمه و هجوم به دیگران. مرکز ثقل شعارهای انتخاباتی او شایستهسالاری بود و این مهم در حدود و ثغور مقررات موجود، نقشهی راه او خواهد بود.
۵_ ژیل دلوز میگفت: اگر قرار است ادامهی قرن بیست و یکم چیزی متفاوت باشد، ما باید راهحلهای جایگزین خلق کنیم. در این جغرافیای خاص، ندایوحدت به رغم چالشهای تئوریک، فلسفی و مفهومی محتمل، یکی از راهحلهای جایگزین است. چرا که منادیان آن میخواهند متفاوت باشند. روشنفکر توانایی برساختن گفتمانی جدید در سطح انتخابات و ساحت این حوزهی انتخابیه را داشت: ندای وحدت. الَاسماء تُنَزّل مِن السَماء: نامها از آسمان فرو(د) میآیند. در حکایتی آمده است که مردی اسپی پیر و چاهی خشک داشت. او برای خلاصی از اسپ پیر و رهایی از چاه خشک خود از همسایگان کمک خواست. او با خود گفت هم اسپ را در چاه میاندازم، هم چاه را پر میکنم. او به کمک همسایگان اسپ را در چاه انداخت و بر سرش خاک ریخت. اسپ نجیب و اصیل امّا دریافت که هر مشت خاک، میتواند او را آرامآرام از قعر و قلب چاه رو به بالا آورده و نجات دهد. آنها خاک بر سر او میریختند غافل از اینکه این خاک پلکان رهایی اوست. و اینگونه بود که با تدبیر، “تهدید” بدل به “فرصت” شد. شما مردم چون آن اسپ نجیب و پیر از خاکی که بر سرتان ریختند، فرصتی برای برونشد از چاه ویل تبعیض و تحقیر ساختید. بگذارید باز هم خاک بپاشند. چه باک از این همه خاک که جز گردی از آن باقی نخواهد ماند؟!
۶_ روشنفکر میتواند راه برون رفت باشد. ژاک دریدا سیاست را اینگونه تعریف کرده است: سیاست یعنی تصمیم در شرایط فقدان تصمیم. و شما باورمندان گفتمان ندایوحدت، سیاست ورزیدید؛ چرا که تصمیم گرفتید. روزی پیرمردی که از ازدحام شهر آزرده بود تصمیم گرفت جای خلوتی را برای سکونت پیدا کند. سرانجام در پیرامون شهر کنجی دنج پیدا کرد. او نمیدانست در آن حوالی مدرسهای وجود دارد که فعلاً تعطیل است. پس از پایان تعطیلات هیاهویی او را به هراس افکند. دانشآموزان در همسایگی خانهی او مشغول بازی با یک قوطی خالی کنسرو بودند. پیرمرد اندوهگین شد و به فکر چاره افتاد. او بچّهها را دعوت و تشویق کرد و به آنها گفت من روزی ده دلار به شما میپردازم به شرطی که هر روز در اینجا بازی کنید.
آنان که پیش از این نیز به رایگان بازی میکردند، از پیشنهاد پیرمرد خوشحال و خندان شدند. پس از چند روز پیرمرد آنان را صدا زد و عذر خواست که به دلیل بازنشستگی دیگر نمیتواند روزی ده دلار به آنان بپردازد. او گفت شاید با زحمت بتواند روزی پنج دلار به آنان بدهد. دانشآموزان ناراحت شدند. ترک عادت سخت بود. آنان به پنج دلار راضی نشدند و دیگر هیچوقت در کنار خانهی پیرمرد بازی نکردند. “به راستی، همواره راه برون رفتی وجود دارد.”
ما همه باید کمک کنیم تا از هیاهوی بیرون خانه که چیزی نیست جز بازی پر سر و صدای کودکانه با قوطی خالی کنسرو، رهایی یابیم. حریم گفتمانی ندایوحدت، “علیا” و “سفلا” و “چپ” و “راست” را در بر میگیرد و چتر گفتمانی آن گسترده است. فرد منتخب نیز میتواند نقطهی تلاقی این چهارراه جغرافیایی_مفهومی باشد. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!
- نویسنده : هجیر تشکری
- منبع خبر : ارغوان
علی محمدی
تاریخ : 27 - آوریل - 2020
ک بخت امیرالمومنین روشنفکر در حد این حرفا نیست